یک شاخه گل ۲۵۳
یک شاخه گل برنامهٔ شمارهٔ ۲۵۳ |
|||||
دکلمه: فیروزهٔ امیر معز | |||||
بیادم گریه کن مادر که امشب به من گفتی صبوری کن در این درد بیادم گریه کن امشب که امشب بگو با من حدیث شیشه و سنگ به خود گویم در این شام غم انگیز توان فرسا تبی سوزد تنم را |
زاشک آیینهٔ چشمم در آب است که پشت ابر گریان آفتاب است بجای او کنارم غم نشسته که جام نازک قلبم شکسته که امشب هم از آن شبهای درد است اجاق دل پر آتش لیک سرد است |
||||
آواز: عبدالوهاب شهیدی | |||||
بیادم گریه کن مادر که امشب به من گفتی صبوری کن در این درد |
زاشک آیینهٔ چشمم در آب است که پشت ابر گریان آفتاب است |
||||
مادر مادر | |||||
بیادم گریه کن امشب که امشب بگو با من حدیث شیشه و سنگ |
بجای او کنارم غم نشسته که جام نازک قلبم شکسته |
||||
دکلمه: فیروزهٔ امیر معز | |||||
به خود گویم در این شام غم انگیز توان فرسا تبی سوزد تنم را |
که امشب هم از آن شب های درد است اجاق دل پر آتش لیک سرد است |
||||
آواز: عبدالوهاب شهیدی | |||||
به خود گویم در این شام غم انگیز توان فرسا تبی سوزد تنم را به یادم گریه کن مادر که این داغ شب هجرش چو شمعی آب گشتم به یادم مادر امشب گریه کن باز پس از او گر چه گفتم دل نبازم تو می دانی دل نازک خیالم محبت کو صفا کو بی دلی کو بیادم مادر امشب گریه کن باز پس از او گر چه گفتم دل نبازم ببین بی پرده می گویم برایت چرا بیهوده پندم می دهی باز |
که امشب هم از آن شب های درد است
اجاق دل پر آتش لیک سرد است ره آوردی زشهر عشق او بود که او را مِشگَرِ بزم عدو بود که بال مرغ دل نزدیک دام است چه سازم صحبت می نوش و جام است ندارد بی محبت شورو شوقی ندارد زندگی بی عشق ذوقی که بال مرغ دل نزدیک دام است چه سازم صحبت می نوش و جام است که نتوان زیستن بی باده و جام گذر کن از حدیث و قصه و ناز |
||||
بسان لاله تا خونین دلم دید
تب امشب می گدازد استخوانم بیادم گریه کن مادر که امشب به من گفتی صبوری کن در این درد |
مرا در دامن صحرا رها کرد ببین غم با دل تنگم چه ها کرد زاشک آیینهٔ چشمم در آب است که پشت ابر گریان آفتاب است |
||||
مادر مادر | |||||
شهیندخت حنانه (ترانه) | |||||
دکلمه: فیروزهٔ امیر معز | |||||
تو می دانی دل نازک خیالم محبت کو صفا کو بی دلی کو |
ندارد بی محبت شور و شوقی ندارد زندگی بی عشق ذوقی |
||||
شاعر ناشناس | |||||